حضرت هود(ع)
به نام خدا
برگرفته ازکتاب «داستان پیامبران»
نوشته:سیدعلی موسوی گرمارودی
تهیه کننده : سیدعبدالرحمن موسوی
حضرت هود(ع)
پس ازکم آبی محسوسی که دامنگیرقوم هودشده بود،روزی،ابری تیره وخاکستری،درگوشه ی آسمان پدیدارشد.کا-فران،به تصوراینکه ابرمزارعشان راسیراب می کند،شادمان شدند.همه گردآمده بودندوبه آسمان می نگریستند.یکی ازآن میان گفت:این هوددیوانه کجاست؟اوبرای ماعذاب می طلبید.اورابیاوریدتاببیندکه خدایان مابرخدای اوپیروزشدندواینک آن ابر،تابالای کشتزارهای تشنه ی ماخواهدآمدوآنگاه...باران،باران خواهیم داشت!ابرکم کم پبشترآمدوتمام آن نواحی راپوشاند.سپس نسیمی که ازآن شادمانه یادمی کردندتندترشدورفته رفته تندبادباقوت بسیار،همراه باصدای دهشت زا،وزیدن آغازکرد.اماحتیٍٍٍٍٍ یک قطره باران هم نبارید!لبخندهاازلبان محوشدوبه جای آن،وحشت وهراس دردلهانشست.هود،آرام ومطمین،امابه سرعت،خودرا به مردم رساندوفریادبرآورد ای مردم،استغفارکنیدوبه: خدای یکتاروی بیاورید.این آغازهمان عذابی است که شماراسالهاازآن بیم می دادم.بتهای خودرابشکنیدوهمه به پروردگاریگانه سجده بریدوازاوطلب عفوکنید.ولی آن قوم بت پرست که یک عمرسخنان هودرابه مسخره گرفته بودند.درآن لحظه ی خطیرنیزچشم برحقیقت بستندوهمچنان برعقیده ی خودپای فشردند.خیراین ابری نبودکه برای ماباران آورد.هودگفت:به خداچنین نیست،این همان عذاب خداست.طوفان چنان سخت شدکه حیوانات اهلی دربیابان به هوابرخاستندودرختهاازجاکنده شد.قوم هودازترس به خودلرزیدندوبه خانه هایشان پناه بردند،به این امیدکه ازاین بلای ناگهانی جان سالم به دربرند!امابادچنان بی وقفه وپرقدرت وهولناک می وزیدکه جزخانه ی هودکه اووپیروان مؤمنش درآن جای گرفته بودند،بقیه ی خانه هااززمین کنده شدوهریک ازآنهابه گوشه ای پرت ودورافتاد.آن قوم بت پرست نیزچون نخلهایی ازریشه برکنده به دام بلاگرفتارشدندوجزهودویارانش،احدی ازآنان باقی نماند.قوم هود،درسرزمینی به نام «احقاف»درجنوب شبه جزیره ی عربستان بین یمن وعمان،زندگی می کردندهمه ازنعمت های بیکرانی برخورداربودندودرآسایش ورفاه،روزگارمی گذارانیدند.زراعتی پررونق وآبی فراوان وباغهای سرسبزوخانه هایی کاخ مانندداشتند.ولی این همه نعمت راعطیه ی بتهایی می دانستندکه معبودآنهابود.بتهاراارج می نهادندوبه نیایش آنهامی پرداختندوچاره ی مشکل ازآنهادرخواست می کردند.بت پرستی این قوم ،سرانجام به آنجاکشیدکه فساداخلاقی وتضادطبقاتی میان صعفاوتوانگران،چنان فاصله ای بوجود آورده بودکه هردمتحمل ناپذیرترمی شد.برای هدایت آن ستمکاران گمراه ودعوت به پرستش پروردگار،خداوندهودرابه پیامبری فرستاد.هودخودازهمان قوم بودوباآنان آشنایی داشت.اوهم به لحاظ نسب،اصیل بودوهم ازجهت اخلاق،نمونه.هماراده ای آهنین داشت وهم شکیباوبردباربود.ازاین حیث،بتعزمی راسخ وایمانی خلل ناپذیر،دعوت خودراآغازکرد:ای مردمان،ای قوم من،چرااین بتهای بی جان راکه ساخته ی خودتان است به پرستش می گیرید؟بدانیدکه شماراخدای یکتایی است که آفریدگارهان وجهانیان است.تنهااورامعبودخویش قراردهیدوبدورروی آوریدوراه ضلال مپویید.قوم هودکه سالیان متمادی به پرستش بتهاخوگرفتهوهیچ درموردآنهاتفکرنکرده بودند،به اعتراض به مقابله برخاستند:مگرعبادت این خدایان راگناه می دانی؟آیامی خواهی ازشیوه ی پدران خوددست بکشیم وگفته های دروغ سفیهی چون توراتصدیق کنیم؟هود،بابردباری بسیار،جواب داد:این بتهانه جلب خیرمی توانندکردنه دفع شر.نه عقل به پرستش آنهاحکم می کندنه منطق.به خودآییدوبه یگانگی اواقرارکنیدوازآنچه پیش ازشمابرقوم نوح رفت عبرت گیرید.من تنهارسالت اوراابلاغ می کنم ودراین راه ازشمامزدی نمی طلبم.اگربه خداایمان بیاورید،مشمول رحمت ولطف اومی شوید.ولی اگرهمچنان برکفرخوداصراربورزید،بدانیدکه به عذابی سخت گرفتارخواهیدشد.هرچه هودازپاداش هدایت سخن می گفت وازعذاب کفربیمشان می داد،درآنان تأثیرنمی کرد.آنهاخودرابه بی خردی متهم می کردندوگفته های اوراوهم وخرافه می دانستند.سرانجام،هنگام عذاب موعودفرارسیدوازآن سرزمین که روزگازی سرسبزوآبادبود،هیچ نماند